مارسلین لوریدان ایونس در سیزدهم آوریل ۱۹۴۴ همراه پدرش به آشویتس – بیرکنائو تبعید و در دهم مهٔ ۱۹۴۵ بهدست ارتش سرخ آزاد میشود. اما پدرش مثل ۴۵ عضو دیگر خانواده و خویشانش هرگز از اردوگاهها برنمیگردد. مارسلین هفتاد سال بعد، با کتاب «و تو برنگشتی» دوران هولناک اسارت و زندگی پس از آن را برای پدر ازدسترفتهاش روایت میکند.
دیگر از گاز خبری نبود. دیگر دهانهٔ گشودهای در کار نبود که بتوانند دقیقه به دقیقه ما را درون آن بیندازند. ما دختران بیرکنائو از بزرگترین مرکز قتلعام نجات پیدا کرده بودیم. دیگر دودکشی در کار نبود. نه کورهٔ جسدسوزی، نه بوی جسدهایی که جزغاله میشد. برای همین بود که من، با اینکه مثل بید میلرزیدم، زیر چادرهایی که میان برف بر پا کرده بودیم آواز میخواندم.
دیدگاهها
دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.