کمکگر جوان سوییسی با شیفتگی تمام راهی رواندا میشود، راهی کشوری که در آن زمان گل سرسبد قارهٔ آفریقا به حساب میآمد. چهار سال بعد همهٔ امیدها به باد میرود: سرزمین رواندا به صحنهٔ نسلکشی سهمناکی تبدیل میشود. داوید باید با این واقعیت کنار بیاید که آگاتهٔ دلبندش، دختر یکی از کارمندان علیرتبهٔ دولت رواندا، به گروه قاتلها تعلق دارد. و داوید هم شریک جرم میشود، به امید آنکه جان خودش را از مهلکه نجات دهد.
«این کتاب گواه آن است که: رمان سیاسی به راستی میتواند روح و روان انسان را دگرگون کند.»
زیگفرید لفلر، ماهنامهٔ ادبیات
عشقی سرنوشتساز در زمانهٔ جنگ: گیرا، پیچیده، نافذ.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.